برایت قهوه می ریزم
کمی شیر
دو قاشق شکر
می گذارم جلویت رویِ میز
گلدان گل را کنار تر می گذارم
تا بهتر ببینمت
قیافه ی جدی به خودم می گیرم
و با لهجهای که حالا برایِ خودم هم بیگانه است می گویم
قهوه ات سرد میشود
هر کجا که هستی
زودتر به خانه بیا
و همانطور می نشــیــــــــــــــنم تا تو یکروز بیایی
……….
وقتی حتی نبودن آدمها برایت قشنگ میشود .................
فیروزکوهی
بسیار زیبا بود قلمتان سبز وپر توان
سلام دوست من
امیدوارم آن قدر دیر نیاید که بفهمی قهوه ی تنهایی هم خوشمزه است!
قالب نو مبارک باشه خواهری گلمممممم
در اولین فرصت لینکت می کنم خوشحالم که برگشتی انتخاب متنهات بی نظیره