-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 بهمن 1392 22:35
بیزار باش از معشوقی که اسم هرزگی هایش را بگذارد «آزادی» اسم نگرانی هایت را بگذارد «گیر دادن» و برای بی تفاوتی هایش «اعتماد داشتن به تو» را بهانه می کند برایم مهم نیست از بیرون چگونه به نظر می آیم... کسانی که درونم را می بینند برایم کافیند... برای آن هایی که از روی ظاهرم قضاوت میکنند حرفی ندارم... با خود می گویم بگذار...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 بهمن 1392 19:20
بچه که بودیم اگر کسی بستنی مان را گاز میگرفت قیامت به پا میکردیم چه بیهوده بزرگ شدیم ، دلمان را گاز میگیرند اما سکوت میکنیم اگه دیدی آدمی با تنهاییش حال میکنه بدون راز قشنگی تو دلش داره و اگه تونستی حریم این تنهایی رو بشکنی بدون تو از رازش قشنگتری
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 آبان 1392 08:02
When you are dead, you don't know that you are dead. It is only difficult for others. It's the same when you are stupid.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 آبان 1392 14:14
حبابها را دوست دارم با تو صادق هستند میتوانی آن طرفشان را ببینی دلشان هم برای تو میترکد وقتی غصه داری ... حباب نباش ولی دل داشته باش فیروزکوهی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 آبان 1392 08:10
man keh tanzim nakardam khob chejori misheh specific ra hazf kard
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 آبان 1392 16:14
برایت قهوه می ریزم کمی شیر دو قاشق شکر می گذارم جلویت رویِ میز گلدان گل را کنار تر می گذارم تا بهتر ببینمت قیافه ی جدی به خودم می گیرم و با لهجهای که حالا برایِ خودم هم بیگانه است می گویم قهوه ات سرد میشود هر کجا که هستی زودتر به خانه بیا و همانطور می نشــیــــــــــــــنم تا تو یکروز بیایی ………. وقتی حتی نبودن...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 آبان 1392 16:07
آدمهایی که ما را ترک میکنند سه دسته اند یک گروه آنهایی که بر میگردند گرچه نه آنها دیگر همان آدمهای سابق هستند و نه ما گروه دوم کسانی هستند که هرگز بر نمیگردند چه آنهایی که نمیخواهند ، چه آنهایی که نمیتوانند گروه آخر آنهایی هستند که باید دعا کنیم آنچنان پلهای پشت سرشان را خراب کنند که اگر هم بخواند ، نتوانند برگردند....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 آبان 1392 13:04
به اندازه ی یک فنجانِ قهوه به اندازه ی چند دقیقه، با من نشسته بود از خودش گفت ، از قصدِ آمدنش ، از چرایِ رفتنش ساده بود و صمیمی لحنی داشت ، به گوشِ احساسِ من ... ، بی انتها غریب قهوهاش را خورد ، دستم را فشرد و رفت ماجرایِ عجیبی ست بودنِ ما آدم ها یک نفر برایت چند دقیقه وقت میگذارد و به اندازه ی خوردنِ یک قهوه ،...
-
خواندم شما هم بخوانید
شنبه 27 مهر 1392 20:50
کودکی از مسؤول سیرکی پرسید: چرا فیل به این بزرگی را با طنابی به این کوچکی و ضعیفی بسته اید؟ فیل میتواند با یک حرکت به راحتی خودش را آزاد کند و خیلی خطرناک است! صاحب فیل گفت: این فیل چنین کاری نمیتواند بکند. چون این فیل با این طناب ضعیف بسته نشده است. آن با یک تصور خیلی قوی در ذهنش بسته شده است. ... کودک پرسید چطور...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 مهر 1392 10:39
One day youll realize you pushed away the one person who was always there for you when no one else was and when that day comes you will be sorry, because you let go of someone who no matter what would have never let go of you
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 مهر 1392 10:38
If your inner vision does not encompass the whole of existence, you are blind to reality
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 مهر 1392 20:44
Life is actually really simple, but we insist on making it complicated
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 مهر 1392 19:47
As we grow up, we learn that even the one person that wasn’t supposed to ever let you down probably will. You will have your hear broken probably more than once. You too will break some hearts so remember how it felt when yours was broken. You’ll fight with your best friend. You’ll blame new loves for things an old...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 مهر 1392 10:37
Nobody is perfect, and nobody deserves to be perfect. Nobody has it easy, everybody has issues. You never know what people are going through. So pause before you start judging, criticizing, or mocking others. Everybody is fighting their own unique war
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 مهر 1392 06:48
سلامی نو